سینما، خیال، اندیشه
«استنلی کوبریک» در هفتمین فیلم خود در تلاش است تا به درون اتاق جنگ و مراکز نظامی برود و چهرهای اغراق گونه از تصمیمات آنها بر اهداف کشورها را نشان دهد. فیلم به دلیل وضعیت متضاد از طنزی تلخ مایه میگیرد که گویی ذات پشتصحنهی همهی جنگها است. …
«لولیتا» روایت دختری لوند است که در سن 14 سالگی به سر میبرد. او با چهرهای جذاب و گیرا هم معصومیت کودکانه و هم اروس را با خود حمل میکند و قادر است افراد زیادی را به دام خود اندازد. اینگونه که پیداست او شیطنت درونی خود را دستمایه بازی با دیگران قرار میدهد و از این امر تا حدی لذت میبرد.
درخشش هلالی از نور خورشید از ورای ماهی پوشاننده و در فضایی خاموش و بیکران، نخستین نما و نمای عنوانبندی اول فیلم است. نمایی که مشابهاش را در سرفصلهای تحولات انسان تا پایان فیلم میبینیم و مطلع نخست فیلم است که فرازهایی از سپیدهدمان حیات بشر بر زمین را مینمایاند. …
افکار عمومی بهصورت پیشفرض انتظار خود را جهت قضاوت بر پیشینه و سابقهی کاری افراد میگذارد درحالیکه بارها عکس این رفتار ثابتشده است. فردی که در حرفهی مشتزنی تبحر دارد و صاحب قدرت است انتظار عموم را بهسوی روحیهای خشن میکشاند که صاحب آن روحیه قادر است با زور همهچیز را تملک کند.
«کوبریک» در نخستین فیلم خود و در سن ۲۴ سالگی، میتوانست یکی از مهمترین پرسشهای تاریخ بشریت را در قالبی سینمایی مطرح کند؛ پرسشی که میان دو مفهوم تمدن و توحش قرار میگیرد و گویی این دو، لازم و ملزوم یکدیگر پنداشته میشوند. …
اغلب گفته میشود که استفادهی کوبریک از موسیقی در فیلمهایش بس هوشمندانه است. اما میتوان گفت که استفادهی آزاردهندهی کوبریک از موومان چهارم سمفونی نهم بتهوون (این موسیقی سترگ ستایش شادی و صلح جهانی) و اورتور «زاغ دزد» جاکینو روسینی در «پرتقال کوکی»، شاید هوشمندانه باشد، ولی اندیشمندانه نیست.
«داستایوسکی» نویسندهی بزرگی است که جهانبینی و دنیایی خاص دارد. دنیایی چنان عظیم و گسترده که بیکران به نظر میآید. دامنهی افکار بلندش به جامعهشناسی، انسانگرایی، فلسفه و از همه مهمتر روانشناسی میرسد. جنبه روانشناسانهی آثار او بخصوص تأکید خاص او روی «ضمیر ناخودآگاه» دقت بیشتر کارگردان را در حفظ امانت هنگام برگردان سینمایی رمانهایش میطلبد.
دربارهی ارتباط داستان با فیلم به نکات بسیاری میتوان اشاره نمود. از جمله اینکه هر فیلم ابتدا به صورت متنی که به هر حال داستانی دارد نوشته میشود؛ داستانی که فیلمنامه نامیده میشود و در آن فضاهای داخلی یا بیرونی رویدادها توصیف شده و بخشهای مهمی از روند داستان و روابط اشخاص آن با هم به کمک دیالوگهایی که باید با دقت و ظرافت و به گونهای هوشمندانه و هدفمند نوشته شوند پیش میرود.
بولرو آهنگی با ریتمی موزون و سهضربی و حالتی هرچند آرام اما جاندار و پیشرونده که یک آهنگساز عامیِ شهر کادیکس اسپانیا آن رادر سال ۱۷۸۰ ابداع کرده است. این آهنگ (رقص) فُرمی تغییرپذیر دارد و در مسیر سرایش دچار دگرگونیهای ریتمیک میشود….
«کریشتف کیشلوفسکی» «فیلمی کوتاه دربارهی کشتن» را در دو نسخهی سینمایی و تلویزیونی و با نگاهی به فرمان پنجم حضرت موسی «قتل مکن» ساخته است.
درحال بارگذاری