موسیقی فیلم

«آندری تارکوفسکی» (1986-1932) در کتاب خود «زمان ممهور» (پیکرسازی در زمان) (Sculpting In Time) (1987) از تداوم کار­کرد سنّتی موسیقی فیلم چون عاملی برای تشدید تنش­های عاطفی، تأکید بر ریتم و یا حتّی پوشاندن و جبران ضعف­های بیانی و ساختاری فیلم ابراز تعجّب می­‌کند …
فیلم با نماهایی از پرواز هلیکوپترها بر فراز جنگل‌های حاره‌ای که بمباران می‌شوند و آتش و دود از آن‌ها بر می‌خیزد، و دیزالو آرام این نماها به نمایی نزدیک، رو به پایین (از سقف) و چرخان از سروان «ویلارد» (مارتین شین) که پریشان و گنگ بر تخت افتاده و به سقف اتاقش در سایگون چشم دوخته، آغاز می‌شود.
چنین به نظر می‌رسد که ساختار موسیقایی برخی قطعات «ونجلیس» (هم‌چنانکه آهنگسازانی معاصر چون «کیتارو» و «یانی») از قدرت و پیچیدگی خلّاقه‌ای هم‌پایه‌ی آثار استادان گذشته‌ی موسیقی برای التذاذ پایدار و گسترش یابنده‌ی شنونده‌ای فعّال و خلّاق برخوردار نیستند…
فیلم با نماهایی از حروف عنوان‌‌بندی که بر زمینه‌ای گراینده به سیاهی یا سپیدی تام، به سوی ما می‌آیند و از هم می‌گسلند، یا از ما دور می‌شوند و در خطی باریک به هم پیوسته و محو می‌شوند، نماهایی از قطره‌های خونی که بر شبکه‌ای مویین از الیافی سپید می‌چکند و به هم می‌پیوندند و آن را می‌پوشانند،
درخشش هلالی از نور خورشید از ورای ماهی پوشاننده و در فضایی خاموش و بیکران، نخستین نما و نمای عنوان‌بندی‌ اول فیلم است. نمایی که مشابه‌اش‌ را در سرفصل‌های‌ تحولات انسان تا پایان فیلم می‌بینیم‌ و مطلع نخست فیلم است که فرازهایی از سپیده‌دمان‌ حیات بشر بر زمین را می‌نمایاند. …
اغلب گفته می‌شود که استفاده‌ی کوبریک از موسیقی در فیلم‌هایش بس هوشمندانه است. اما می‌توان گفت که استفاده‌ی آزاردهنده‌ی کوبریک از موومان چهارم سمفونی نهم بتهوون (این موسیقی سترگ ستایش شادی و صلح جهانی) و اورتور «زاغ دزد» جاکینو روسینی در «پرتقال کوکی»، شاید هوشمندانه باشد، ولی اندیشمندانه نیست.
بولرو آهنگی با ریتمی موزون و سه‌ضربی و حالتی هرچند آرام اما جاندار و پیشرونده که یک آهنگساز عامیِ شهر کادیکس اسپانیا آن رادر سال ۱۷۸۰ ابداع کرده است. این آهنگ (رقص) فُرمی تغییرپذیر دارد و در مسیر سرایش دچار دگرگونی‌های ریتمیک می‌شود….
«کریشتف کیشلوفسکی» «فیلمی کوتاه درباره‌ی کشتن» را در دو نسخه‌ی سینمایی و تلویزیونی و با نگاهی به فرمان پنجم حضرت موسی «قتل مکن» ساخته است.
فیلم «قرمز» (۱۹۹۴) آخرین فیلم «کریشتف کیشلوفسکی» و آخرین فیلم سه گانه‌ی سه رنگ اوست که معطوف به نگاهی‌ست به مفهوم برادری و جایگاهش در زندگی معاصر. دو فیلم قبلی «آبی» (۱۹۹۳) و «سفید» (۱۹۹۴) به همین نحو درباره‌ی آزادی و برابری، دو دیگر از شعارهای انقلاب کبیر فرانسه‌اند.
درحال بارگذاری
پیمایش به بالا