یادداشتی برای نخستین فیلم (کوتاه) آندری تارکوفسکی
میلاد جهانی
در فیلم کوتاه قاتلین (۱۹۵۶) اثر مشترک آندری تارکوفسکی، ماریکا بیکو و الکساندر گوردون، آینده نه بهعنوان چشماندازی باز و سرشار از امکان، بلکه بهعنوان امری قطعی، بیانعطاف و گریزناپذیر بازنمایی میشود. این اثر، اقتباسی از داستان کوتاه ارنست همینگوی، روایت را در فضایی محدود و پرتنش پیش میبرد؛ جایی که زمان حال با سایه سنگین آیندهای محتوم درهم تنیده است.
در مرکز روایت، دو قاتل وارد یک رستوران کوچک میشوند تا قربانی خود، بوکسور سابق اوله آندرسون، را به قتل برسانند. ساعت 5:25 دقیقه است. انتظار دستگیری تا ساعت 6:45 به طول می انجام. از مجرم خبری نسیت. نیک آدامز، شاهد جوان ماجرا، از نقشه آنها آگاه میشود و به سراغ آندرسون میرود تا او را از مرگ قریبالوقوعش مطلع کند. اما آندرسون هیچ تلاشی برای فرار یا مقاومت نمیکند؛ او تصمیم گرفته است در برابر آیندهای که برایش رقم خورده، تسلیم باشد. نمای نزدیک از خاموش کردن سیگار بر روی دیوار گواه این امر است. این واکنش، اولین لایه از تصویر آینده در فیلم را میسازد: آینده نه عرصهی انتخاب، بلکه مسیری بسته و از پیش تعیینشده است.
تارکوفسکی در نخستین تجربه فیلمسازیاش، با محدودیت زمانی و مکانی، تنشی را شکل میدهد که بیش از آنکه از «اتفاق بعدی» ناشی شود، از «قطعیت آنچه خواهد آمد» نشئت میگیرد. قابهای بسته، نورپردازی تیره و گفتوگوهای مختصر و خشک، این حس را تقویت میکنند که آینده بهطور بیرحمانهای در حال بلعیدن لحظهی حال است. تماشاگر، همانند شخصیتها، در انتظار رویدادی ناگزیر معلق میماند؛ اما فیلم عمداً صحنهی قتل را نشان نمیدهد و آینده را به شکلی غایب و نامرئی، اما بهشدت حاضر، به تصویر میکشد.
آینده در قاتلین دو وجه متفاوت دارد: برای آندرسون، آینده پایان است، مرگی که پذیرفته و با آن آشتی کرده است؛ برای نیک آدامز، آینده هنوز عرصهی تجربه و انتخاب است، اما تجربهی بینتیجهی هشدار دادن به آندرسون، نوعی شک و ناامیدی در او میکارد. در این معنا، فیلم نشان میدهد که حتی وقتی آینده ظاهراً باز است، ساختارهای بزرگتر – چه سرنوشت، چه نیروهای اجتماعی و سیاسی – میتوانند آن را محدود یا مسدود کنند.
زمینهی تاریخی تولید فیلم در شوروی دهه ۵۰ نیز این برداشت را تقویت میکند. در فضای آن روزگار، ایدهی آینده جمعی و روشن، در گفتمان رسمی حضور داشت، اما زندگی روزمره بسیاری از مردم با محدودیتها و ساختارهای غیرقابل تغییر گره خورده بود. تسلیم آندرسون میتواند استعارهای از پذیرش این وضعیت باشد؛ در حالی که نیک نماینده نسلی است که هنوز در پی یافتن روزنهای برای تغییر است، هرچند با ناکامی مواجه شود. ویژگی جالب دیگر، انتخاب تارکوفسکی برای حفظ ابهام صحنهی پایانی است. حذف صحنهی قتل و رها کردن داستان پیش از وقوع رویداد اصلی، باعث میشود آینده در ذهن تماشاگر شکل گیرد، نه روی پرده. این ابهام، آینده را از سطح رویدادی خطی به مفهومی ذهنی و فلسفی ارتقا میدهد؛ آیندهای که همواره پیشروست، اما هرگز بهطور کامل قابل درک یا پیشبینی نیست.
در نهایت، قاتلین آینده را همچون سایهای بر سر حال حاضر ترسیم میکند؛ آیندهای که در عین غیبت، حضورش تمام تصمیمات و احساسات شخصیتها را شکل میدهد. این نگاه، نشانی از دغدغههای آتی تارکوفسکی در آثار پختهترش است، جایی که زمان و سرنوشت به مؤلفههای محوری زبان سینمایی او بدل میشوند و قادرند واقعیت تازه روایت کنند.
برای دریافت متن به صورت فایل PDF بر روی دانلود کلیک کنید.